آیا می خواهیم واقعا ایرانی آزاد - آباد و مستقل داشته باشیم ؟ آیامردمی که آرد ۳۵ ریالی، نان شب شان را می سازد؛ مردمی که بنزینی به بهای یک دهم قیمت های جهانی باک اتومبیل شان را پر می کند؛ مردمی که برق شان را از سیستمی به قیمت نازلی می خرند و بهای آن را دو ماه بعد می پردازند؛ مردمی که از بیشترین کمک های دولتی در سطح جهان برای خرید و مصرف وهشتناک دارو برخوردارند؛ مردمی که به بهای ۱۰ هزارتومان مسیر ۱۰۰۰ کیلومتری تهران مشهد را توسط قطار دولتی طی می کنند ؛ مردمی که بهترین آب آشامیدنی را به بهایی اندک می خرند و با آن استخرهای شان را پر می کنند و یا اتومبیل شان را با آن می شویند و مردمی که به هر طریق ممکن از پرداخت مالیات های دولتی طفره می روند؛ چگونه منتظر «ایرانی آزاد - آباد و مستقل » هستیم؟! خبر مرتبط
حضرت آیت الله خامنهای وظیفه دولت اسلامی را علاوه بر تامین نیازهای مادی مردم و حل مشکلات معیشتی، توجه به مسائل فرهنگی، اخلاقی و رشد علمی جامعه نیز دانستند و خاطرنشان کردند: دولت باید بسترهای لازم را برای جریان اندیشه صحیح و اخلاق فاضله در جامعه به وجود آورد و بر همین اساس باید وزارتخانههای فرهنگ و ارشاد اسلامی، آموزش و پرورش، علوم، تحقیقات و فناوری و بهداشت، درمان و آموزش پزشکی از بخشهای بسیار حساس در برنامه ریزیهای کلان دولت محسوب شوند. رهبرانقلاب اسلامی یکی ازویژگیهای بارز دولت نهم را شجاعت در اقدام برشمردند و افزودند: مسئله بنزین از جمله این کارهاست که دولت شجاعانه تصمیمگیری و اقدام کرد که البته باید با بررسی همه جوانب آن، اجرای این تصمیم ادامه یابد. ایشان با اشاره به اختصاص چهل هزارمیلیارد تومان یارانه انرژی خاطرنشان کردند: اگر ازاین مبلغ گزاف به تدریج کاسته شود،قطعا صرف مسائل مربوط به زندگی مردم، اشتغال، سرمایه گذاریهای گوناگون و احداث مدرسه و جاده خواهد شد.
|
|
|
|
|
|
السلام علیک یا سیده نساء العاملین، من الاولین والاخرین السلام علیک یا زوجه ولی الله و خیرالخلق بعد رسول الله!
سلام بر تو ای دخت پیامبر! سلام بر تو ای همسر ولی خدا! سلام بر تو ای مادر حسن و حسین که سرور جوانان بهشتی اند! درود بر تو ای بانوی شهیده ی صدیقه! درود بر تو ای حوریه ی انسیه! درود بر تو ای ستم دیده! درود بر تو، و گل باران باد پیکر پاکت! ... زهرا گفتن، خود مناجات است، عشق ورزیدن به تو، خودعالمی است! اندیشیدن به تو، خود مائده ای آسمانی برای روح و جان است! همه ی بزرگان و اندیشمندان از مدح و ثنای تو بازمانده اند... پس من چگونه می توانم در وصف توای فاطمه اطهر، قلم بفرسایم...؟ این چند سطر،تنها بخشی از عشق و اخلاص ناچیز من، به آستان پاک تو می باشد ! هر که باشم، هر آن چه داشته یا نداشته باشم، دست کم این حق را از آن خود می دانم که درد دلی کوتاه با مادرم داشته باشم... در کوچه پس کوچه های مدینه و مکه، به دنبال رد پای ظریف و لطیف و زجر دیده ات می گشتم، در حالی که رایحه ی مسحورکننده عطر حرم مطهر پدر بزرگوارت، حضرت محمد مصطفی صلوات الله علیه وآله ، و نیز عطرغربت کشیده ی پراکنده در فضای اطراف آرامگاه ویران شده ی پسرت حسن مجتبی علیه السلام و نیز عطر نخل های سرسبز و آراسته ای که در کنار حرم مطهر اولین مظلوم عالم، همسر گرانقدرت، علی مرتضی (ع) و سرانجام عطر آن رایحه ی قدسی و سماوی قبله گاه عالم، آن کعبه دلنشینی که ذرات عشق و عطوفت و رحمت و آمرزش و مغفرت را به هر سو ساطع می کند، عطر خانه خدا به مشامم می رسید ... و من با خود زمزمه میکردم: مادرم! کجایی...؟ مادرم از کدامین سو، عطرجامه ی سیاهت به مشام جانم خواهد رسید تا روح دردمندم را تسکین دهد ؟ آه که در هیج کجای آن وادی مقدس، نشانی از تو،به جای نگذاشته اند. اما همه جا، نشان از سرسپردگی تو به پدر و شوی و فرزندانت دارد! همه جا نشان از حضور لطیف و مهربان تو در خود دارد! چه در بارگاه مطهر و مقدس پدر بزرگوارت، محمد مصطفی(صلوات الله علیه وآله) و چه درکنار محراب مهر و موم شده و نیمه ویرانت در مدینه، ای مادرغریبم. در آن روز واپسین، اخلاص و بندگی خود را به نسیم داغ مدینه سپردم، تا پیام ناچیزم را به دست تو برساند: آمدم به سویت! نیافتمت. رفتم، همچنان که ندیده بودمت ... فقط احساست کردم ... هنگامی که قبله گاه عالم، کعبه ی مکرمه را با دیده ی گریان نگریستم، و چشمی مشتاق بر آن دوختم، به عشق و مهربانی پروردگار عالم پی بردم و دانستم که بنده ی خوار و کوچک چه ذات جلیل و مقدس و عظیم الشانی هستم! چه قدر ناچیزم ... آن گاه، نام مبارک رسول خدا را بر زبان راندم و دقایقی بعد در کناررکن یمانی، زادگاه امیر مومنان قرار گرفتم. آری به یاد تو نیز بودم، ای مادرم! زیرا چیزی در برابر دیدگانم قرار گرفت؛ آن پارچه مقدس و سیاه، آن پارچه ای که کعبه را با وقاری تمام و کمال در بر گرفته است. مرا به یاد جامه ی باشکوهت انداخت. آری، رایحه مقدس و سرمست کننده ای که در فضای مسجدالحرام در پرواز است، رایحه کعبه معظمه، عطر هرگز استشمام نکرده چادرت را به یادم انداخت... آه، مادرم! اینک یافتمت! با در آغوش کشیدن پارچه سیاه کعبه، گوئیا دست به دامان تو می زدم. مادرم! شفاعت مرا بر عهده گیر! مادرم! نکند سیاهی پارچه کعبه، به معنای اندوه و سوگ عمیق و پایان ناپذیری است که پروردگار عالم، هماره برای شهادت تو به نمایش گذاشته است...؟ همه فرشتگان در ماتم پر کشیدن تو به آسمان ، با دلی شکسته و تنی رنجور و قلبی آزرده به دور کعبه طواف می کنند؟ آرزو داشتم، اما کجاست آن سعادت! آرزو داشتم در رکاب پدرت، محمد مصطفی صلوات الله علیه وآله و همسرت علی علیه السلام و پسرانت حسن و حسین علیهما السلام بجنگم! برای حسین عزیزم، در کربلا جان ناچیزم را تقدیم کنم! مادرم! به فرزند بزرگوارت حجت بن الحسن - ارواحنا فداه- سفارش مرا نیز بفرما ... باشد تا به عنوان کم ترین سربازش ، افتخار حضور و جان فشانی در میدان رزم را برای او داشته باشم .
|